کو خدایا مرحمی بر این دلم
حال زاری دارم و غم منزلم
عید نوروزم به تقویمم رسید
در شب یلدا نشستست این دلم
شور عیدی؛ ذوق مهمانی کجاست؟
دود سیگار است عود محملم
بر که نفرین من زنم زین حال زار
مرده است این ماهی تنگ دلم
سبزه عیدم زبی حالی خمید
بس که بی آبی کشیدست این دلم
سکه دل در ًٌپس زنگارهاست
سرکه ی انگور هم ؛خوش همی سوزاندم
در تب و تاب و فغان و بیقرار
همچو اسپند در آتش این دل
ای خدا رحمی بکن بر ارقنون
تا که تاب آرد دل شوریده ام
سلام
وبه زیبایی دارین
موفق باشید.
مرا اینگونه باور کن,,,کمی تنها,کمی بی کس,کمی از یادها رفته,,,خدا هم ترک ما کرده,خدا دیگر کجا رفته...؟!نمی دانم مرا آیا گناهی هست...؟
سلام
خسته نباشید
وبلاگ قشنگی دارین
موفق باشین
التماس دعا
سلام
این شعرت خیلی خوب و رساست و به دل می نشیند. ایراد وزنی و قافیه هم ندارد بجز چند مورد که جسارتاْ می گویم. البته چون خودت خواسته بودی نقادانه تر نظر بدهم.
۱- بس که بی آبی کشیده است این دلم : زیاد مانوس نیست و اگر بگویی بس که بی آبی کشیده حاصلم بهتر است.
۲- سرکه انگور هم خوش همی سوزاندم : نسبت به مصرع اول این بیت و بقیه مصرع ها بلندتر است و از سیلابهای بیشتری تشکیل شده. قافیه اش هم ایراد دارد. می توانی بگویی : سرکه انگور می سوزد دلم.
۳- همچو اسپند در آتش این دل : البته شاید اشکال تایپی باشد ولی بهتر است بگویی : همچو اسپندی در آتش این دلم.
۴- مصرع دوم بیت آخر هم ایراد قافیه دارد. بهتر است به جای شوریده ام بگویی پا در گلم.
موفق باشید