عشق

قصد کردم تمام هزار توی زندگیم را بپیمایم

کوچه به کوچه زندگیم را خواستم پیاده طی کنم ،از نفس افتادم

باید چاره ایی می اندیشیدم،خسته بودم

احساس تشنگی کردم

به سمت چشمه دل به راه افتادم

نردبانی بر دل خود گذاشتم و خواستم از آن بالا بروم

بشدت میتپید و چندین بار زمین خوردم

سعی کردم آرامش کنم

کمی آرام شد ،چون من کنارش بودم

بالا رفتم،بالاتر....

حال بر روی دژ زندگی خود ایستاده بودم

اولین بار بود که شهر دلم را از بالا میدیدم

ناگاه دلم لرزید!

کوچه پس کوچه های این شهر بشکل کلمه ایی برایم مجسم شد!

                                             <<عشق>>

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشته شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ http://freshte.blogfa.com

سلام ارقنون عزیز
ممنون از اینکه به من سر سزده بودی
نوشته ی فوقلاده قشنگت رو خوندم
واسه احساس پاک و قشنگی که داری و هم چنین بیان شیوایی که داری بهت تبریک می گم
بازم میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد