
باز هم در سدد آمدنم
از خود به خودم ،در پی راهی شدنم
از خدا در طلب چشمی بینا
در ره منزل خود ،در پی ساقی تنم
ساقی ار مست کند چشم جهان بین مرا
بی شکی، منظر حق را بود هر جا وطنم
گر چه از نامه خود ،چشم به چپ میدارم
چشم بر درگه مهر ،میکند امیدوارم
ای خدا دستم تو بگیر ار نه چه سود
اگرم چشم به خلق تو نگه من دارم
گاهی از فکرت خود راه به بیراهه برم
گیر از من ره این عقل و بنه تا بروم
بنما رایت و آیت خود را تو به من
تا ببندم دهن عقلو به ره حق بروم
ارقنون را تو بگفتی که سیاه است ،صراط
آفرین بر تو ،بدان در پی راهی شدنم