صفر یا صد

والا اگه من هم جای اروپایی ها و امریکاییها بودم میموندم با ایران چه کنم؟ میموندم که واقعا واکنش این ملت در مقابل هر عملی چه خواهد بود.

راستش گاهی خودم هم نمیتونم خودم و تجزیه و تحلیل کنم

مردمی از جنس صفر یا صد هستیم. یا از خوشحالی یه کشور رو منفجر میکنیم یا از غم و اندوه چنان مینالیم که گویا این مملکت هیچ وقت نه روی خوشی دیده نه خواهد دید.

همه میگیم رای نمیدیم بعد همه میریم رای میدیم( از جمله خودم)

تازه بعدشم چنان پایکوبی میکنیم که انگار دموکرات ترین کشور دنیا ییم

تا یه ماه پیش میگفتیم هیف این همه پول که صرف مربی تیم ملی فوتبال کردیم بعد میشه جز قهرمانان ملی

خلاصه سرتونو درد نیارم حد وسط نداریم چه سیاست چه ورزش چه مذهب چه زندگی روزمره 

حقیقتش اینه که به همین هم عادت کردیم. 


نفس حبس

چند وقتیه نه ذوقی برای نوشتن دارم نه انگیزه ایی نه ایده ایی.... 

هروقت دستم به سمت قلم می خواد حرکت کنه یاد اون نویسنده های قابل و ارزشمندی میوفتم که الان گوشه زندون حتی قلم و کاغذی ندارن که برای خودشون چیزی بنویسن و یا اون نویسنده و روزنامه نگارایی که تحت فشار های موجود نمیتونن حرف دلشونو بنویسن و فقط خون دل می خورن. 

پس کوچکی مثل من چه حرفی میتونه داشته باشه؟. 

از خودم شرمم میشه و قتی یاد جوونی میوفتم که بخاطر سنگی که توی دستش بوده و میخواسته خشمشو نسبت به این ظلم نشون بده داره میره بالای چوبه دار.  

همیشه فقط امید به همه میدادیم اما حالا چی؟ فقط انتظار یه خفقان و اختناق عمومی رو میکشیم..