ای دریا قطره از برای چه؟

پیش دلم ایستادم
باران نرمی میبارید
دلم در هم فشرده شد
آنقدر فشرده که از دریچه دلم هم ،اشک بارید
همنوا با باران
زانو زدم و پیشانی بر دل نهادم
نا گاه آینه ایی از سقف دلم بر زمین افتاد
چنان سکوتم را شکست که از ترس بر پای خود میلرزیدم
کفشهایم را کندم
بر تکه ایی از آن آینه بی قبله نماز خواندم
گویا این بار کعبه و مقصود یکی بود
قبله ام بر فراز ابرها بود
به آینه نگاه کردم
این آینه حماقتم بود
آن را بر گوشه آتاقم خواهم گذارد
تا همیشه یادم باشم
وقتی دریا دارم طلب قطره نکنم.
نظرات 1 + ارسال نظر
شمیم دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ http://shamim-26.blogsky.com

سلام دوست عزیز . اندیشه خلاقت را به تو تبریک میگویم در مورد پست شبی بارانی
به نظرم این طوری بهتره .اسیر شور پروازش شد امشب و تنی بیمارو با بالی شکسته.. . روی بیت سوم هم بیشتر تامل کن . اینا فقط یه نظر بود میتونی توجه نکنی . با اجازتون اسمتو لینک کردم .بای

بازم سلام .ایندفعه یه سلام سرشار از سپاس از شما دوست خیلی خوبم.از نظراتت واقعا استفاده کردم.
و حتما اعمال میکنم.
دوست عزیز من بیشتر برای اصلاح خودم مطالبم رو روی وب میگذارم و از شما ممنونم که من رو یاری کردین.
لطفا از این به بعد هم من رو از نظراتتون بی نصیب نگذارید.
لازم به توضیح که در مورد اون شعر :
اولین شعر من بود که به نظم نوشتم و صد البته راهی طولانی در پیش دارم.
در ضمن شما هم لینک شدید.
یا حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد