شبی بارانی

دلم بی تاب درگاهش شد امشب

مست شور پروازش شد امشب

با تنی بیمارو بالی شکسته

دلم تا بی نهایت رفت امشب

با لخت لخت تنم پرواز کردم

به گرداگرد بارگاهش من امشب

چه خوش،حالی بود با چشم و اشکم

دلم بی تاب دیدارش شد امشب

چه گویم در وصف و تحریرم نگنجد

دلم تا بیکرانها رفت امشب

(اولین شب بارانی زمستان امسال)

نظرات 2 + ارسال نظر
فرهاد دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://farhad06.persianblog.ir

ببار ای ابر و چشمانم
مهیای جشن بارانیم...

امین دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.maham.blogsky.com

درود
شما هم لینک شدید
ممنون
منتطر گاه نوشتهای بعدی شما هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد